۱-زنگ حسابان بود و معلم اومد سر کلاس و یکی پاشد گفت:
(معلم همچون شمعی می سوزد وهوا را آلوده می کند پس بیایی معلمها را گازسوز کنیم)
معلم انداختش بیرون و کلی خندیدیم.
مطالب شما:
یه روز سر کلاس جغرافی یکی از بچه ها بلند شد رقصید معلم عصبانی شدو اومد جلو که پسری که این کارئ کرده بودو بندازه بیرون پاش لیز خورد با سر رفت تو زمین ما هم کلی خندیدم...
نوشته شده توسط رضا